بدون عنوان
يك هفته ديگه از تعطيلات تابستاني آقا ماهور هم گذشت.آقا ماهور ديگه كم كم بزرگ شده و ديگه مثل قبل از در كنار ما بودن لذت نميبره و بودن با دوستانش رو ترجيح ميده. مسافرت شمال ماه قبل و دو سه روز تعطيلات عيد فطر كه تهران بوديم،با وجودي كه خاله بهاره و خاله افسانه خيلي سعي كردن كه به ما خيلي خوش بگذره و خيلي هم خوش گذشت ولي ماهور آخرسر اعتراض كرد كه ما همش به فكر خودمون بوديم و به اون خوش نگذشته. خيلي هم حساس شده و هر حرفي كه بهش زده ميشه با وجودي كه همون موقع عكس العمل نشون نميده ولي بعدا معلوم ميشه كه ناراحت شده مثلا چرا مامان بزرگ به من گفته غوز نكن و كمرت رو صاف كن و.... طبق معمول تهران و تيراژه و لگو..... اما اين دفعه ميگفت چيه من...
نویسنده :
النا
9:43